سلام به همه ی شما دوستای عزیزم
امیدوارم هر کجایی که هستین خوب و خوش و سلامت باشین وهم چنین تعطیلات خیلی خوبی
رو پشته سر گذاشته باشین.
بازم آغاز ساله نو رو به همتون تبریک می گم و آرزو می کنم که همه ی آرزوهاتون
توی این سال به حقیقت بپیونده.
به قولم وفا کردم و موقع سال تحویل توی حرم امام رضای عزیزم هیچ کدومتون رو فراموش نکردم.
به یاد تک تکتون بودم و اگر خدا بنده ی حقیر رو قابل بدونه براتون دعا کردم
ممنون که مثله همیشه من و از نظرهای قشنگتون محروم نکردین و بهم انرژی دادین
امسال برای اولین بار توی عمرم وطنگردی کردم و سرزمینی که توش زندگی می کنم رو بهتر شناختم.
و حالا می خوام براتون از خاطراتم...از چیزهایی که یاد گرفتم....از جاهایی که رفتم....از آدمایی که دیدم....
و از چیزهایی که شنیدم بگم.
راستش هیچ وقت فکر نمی کردم تا این حد وطنم رو دوست داشته باشم....
چون با ماشین به مسافرت رفتیم خیلی شهرها رو از نزدیک دیدم و محیطشون رو لمس کردم.
برام جالب بود که ما همه توی یه کشور داریم زندگی می کنیم اما فرهنگ ها و رفتارها
و امکاناتمون فرسنگ ها با هم فاصله داره...
یکی از استان هایی که به خاکش قدم گذاشتم سمنان بود.
یک شب رو توی مهدیشهر سمنان گذروندیم.
شهر مذهبیی که من حتی یه زن غیر چادری ندیدم و این برام خیلی عجیب بود
اقامتمون توی کاخی بود که یکی از ثروتمندان زمان شاه قبل از فرارش به جا گذاشته بود.
برام جالب بود که اون فرد هرگز نتونسته بود از ساخته ی خودش استفاده کنه.
صبح با صدای فردی که مردم رو برای رفتن به سمت کربلای ایران(اینجور که خودش می گفت)
با کاروان راهیان نور فرا می خواند(ساعت ۶ صبح) از خواب بلند شدیم و وقتی از کاخ بیرون اومدیم
خیلی ها با کاروان رفته بودن.
این شهر تفاوت زیادی با شهرم و تفکراتم داشت....
خوشبختانه امسال هم امام رضا جونم ما رو به خونشون راه دادن و شامگاه روز دوم سفر
به شهر مقدس مشهد پا گذاشتیم....
جای همتون خیلی خالی بود...امیدوارم که هر کی نرفته قسمتش بشه که به زیارت
امام رضای مهربونم بره.
جالب ترین قسمت مسافرت همین مشهد بود.صبح که از هتل میومدی بیرون هوا گرم بود در حدی که
مجبور بودی خودت و باد بزنی تا شاید یکم هوا برات قابل تحمل تر بشه.
اما بعد از ۲ ساعت انقدر هوا سرد میشد که تنها راهه حل رفتن زیر پتو یا پوشیدن پالتو بود.
یه لحظه خورشید بود و ۲ ثانیه ی بعد تگرگ میومدجای همتون خالی.....
موقع سال تحویلم انقدر هوا سرد بود(منفی ۳ درجه)که من در کنار دعا داشتم وصیتم هم می کردم
اما این سرما باعث نشد که به شما دعا نکنمااااااااااااا
وقتی سال جدید و پیش امامت،عشقت شروع می کنی هر چه قدر هم هوا سرد باشه
بازم آرامش و لذت بخشه.....همون جا بهترین چیزا رو از امامت برای آغاز یه ساله جدید
می گیری و بر می گردی.
اگه قلبت پاک باشه و برای همه خوبی و خوشی بخوای به همه ی آرزوهات میرسی
و مهره تاییدشم امامت پاش میزنه...
وقتی آدمایی رو میبینی که با وجود سرمای شدید از ساعت ها قبل از تحویل سال نو به عشق
امامشون و با آرزوی اینکه ساله جدید رو زیر سایه ی سرورشون آغاز کنن به حرم اومدن
و دعا می کننیه حس معنویه قشنگی پیدا می کنی که با هیچ چیزی قابله مقایسه نیست.
از ته دل اول برای کسایی که دوسشون داری بعدم خودت آرزوی بهترین ها رو می کنی و آرامشه
قشنگی مهمون دلت میشه....
توی مشهد علاوه بر وجود مبارک امام رضا که دل و روح آدم رو شاد و آروم میکنه مردمای خیلی
خوب و مهمان نوازشم دل کندن ازون محیط رو برات سخت تر می کنه.....
نا گفته نمونه شیشلیک هاشونم محشره
یکی دیگه از استان هایی که بهش سفر کردیم استان گرگان بود.
مناظرش بی نظیره.....واقعا زیباست....هر چی بگم کم گفتم...
جنگل های گلستانش....آبشارهای فوق العادش....کوه های پوشیده از درختش.....
مردم خیلی خیلی خیلی خیلی مهربون و مهمون نواز و خونگرمش.....نون های محلی خوشمزش
روستای زیارت روی کوهش...عسل های طبیعی و خوشمزش....بنادر ترکمن و گزش..
شالیزارهای خیلی قشنگش.... همه و همش عالی بود.
فکر نمی کردم ایران انقدر قشنگ باشه...حیف اون طور که لایق این نعمت های زیبای
خداست بهشون رسیدگی نمیشه
از تمامی شهرهای شمالی کشور رد شدم و از دیدنشون لذت بردم.
شهرهای شمالی کشور واقعا زیبان....
وجود دریای خزر نعمت خیلی عظیم و گران قدریه که خدا به ماها و مخصوصا شمالی های عزیز داده.
لذت راه رفتن روی شن ها.....دیدن بزرگی و عظمت دریا و رنگه ابی آرامش بخشش...جمع کردن صدف های
خوشگل از روی شن....نجات دادن ماهی که توی شن ها گیر کرده و برای چند ثانیه عمر بیشتر
تقلا می کنه....درست کردن سیب زمینی روی آتیش سوزان توی هوای سرد...دیدن پسر نوجوانی
که از طلوع آفتاب توی سرما و گرما به دل دریا و خطر میره تا ماهی صید کنه و با فروشش زندگی رو بگردونه...
دیدن خانواده هایی که با هم دم ساحل قدم می زنن و از با هم بودن لذت میبردن.....
دیدن مسافرهایی که ماشینشون توی شن گیر کرد و هیچ عابری حاضر نشده به اونا کمک کنه....
خوردن غذاهای خوشمزه ی شمالی های عزیز(باقالا قاتوق،میرزا قاسمی،کته کبابی،کباب ترش و...)...
شنیدن صدای لذت بخش موج های دریا....بلند شدن از خواب با صدای خروس...اسب سواری زیر بارون..
همه و همه چیزهایی بود که دیدم، تجربه کردم و بهشون فکر کردم....
چند روزی رو هم تهران موندیم....
جالب بود که توی این شهر انقدر تفاوت فرهنگ و طبقات وجود داره.
بالا شهرش یه دنیایی برای خودش بود و پایین شهرش یه دنیای دیگه.
دیدن فقیری که برای گرفتن پول (همون چرکه کف دست معروف )جلوی هر کس و ناکسی
دستش رو دراز می کنه و غرورش رو میشکنه از اون طرف دیدن ماشین های مدل بالا
برای آدم خیلی دردناکه.....
.چرا باید انقدر تفاوت وجود داشته باشه؟؟؟؟؟!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!!!؟؟؟؟
و اما دیدن این همه آدم با فرهنگ ها و رفتارهای مختلف خیلی چیزا به من یاد داد:
یاد گرفتم یک بعدی به مسائل نگاه نکنم....
یاد گرفتم زود قضاوت نکنم.....
یاد گرفتم به محیطم بیشتر توجه کنم و بیشتر دقت کنم.....
یاد گرفتم از تمام لحظات عمرم بیشتر استفاده کنم و الکی هدرشون ندم.....
یاد گرفتم از کنار مسائل راحت نگذرم.....
یاد گرفتم به هر مسئله ای هر چند کوچیک و بی ارزش فکر کنم تا شاید ازش یه درس بزرگ بگیرم...
و خیلی چیزهای دیگه که توی روح و رشدم تاثیره خیلی زیادی داشت.
به شما هم توصیه می کنم تا جایی که در توانتون هست از محیط و آدمای اطرافتون درس بگیرین.
و یه نکته ی مهم....هر وقت رفتین شمال زیاد چیز نخورین که معده تون دادش در بیاد و اولین جایی
که توی تهران میبینین مثله من بیمارستان باشه
چند تا شعر خیلی خیلی قشنگم که توی مسافرت خوندم رو براتون نوشتم.امیدوارم که دوست داشته باشین
و مثله همیشه من و با نظرهای قشنگتون همراهی کنین....منتظر نگاهای مهربونتون هستم
گر کسی با تو بد کند زنهار جز به نیکی جزای ان نکنی
از بدی گر کسی کند سودی از نکوئی تو هم زیان نکنی
ابن یمین
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی برای تجربه از دوستان بطلب
صائب
روز سه مرگ شود شمع هزارت
هر خار که از پای فقیری به در اری
صائب
ز نام نیک اثر جاودانه ای بگذار
ترا که زندگی جاودان میسر نیست
صائب
یا علی.....