حسرت همیشگی...

یه تنها که برای پر کردن تنهایی اینجا میاد

حسرت همیشگی...

یه تنها که برای پر کردن تنهایی اینجا میاد

خواستن

اگر براستی خواستن توانستن بود

محال نبود وصال ! 

و عاشقان که همیشه خواهانند

همیشه میتوانستند تنها نباشند

سادگی....

قطار میرود


تو میروی تمام ایستگاه میرود


ومن چه قدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام


و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام

قهر

 اگه نمیتونی وقتی قهری حرف بزنی حداقل مجبورم نکن سکوتت رو تحمل کنم!   اجازه بده ازت دور شم. بزار وقتی سکوت رو تجربه کنم که تنهام, که یه امیدی ته دلم داشته باشم که چون نیستی حرف نمیزنی, که منتظر زنگ تلفن باشم, که...

سکوتت منو میکشه. میفهمی؟!  من طاقت قهر ِ کلامی رو ندارم. میفهمی؟

همیشه از فاصله ها گله میکنیم

شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی هم فاصله لازم بود

چرا خندیدیم

بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم

بیخودی حرف زدیم
که بگوییم زبان هم داریم

و قفس هامان را
زود زود رنگ زدیم
و نشستیم لب رود
و به آب سنگ زدیم

ما به هر دیواری
آینه بخشیدیم
که تصور بکنیم
یک نفر با ماهست

ما زمان را دیدیم
خسته در ثانیه ها
باز با خود گفتیم
شب زیبایی هست!

بیخودی پرسه زدیم
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود

ما خدا را با خود
سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم

بیخودی داد زدیم
که بگوییم توانا هستیم
بیخودی پرسیدیم
حال همدیگر را
که بگوییم محبت داریم
بیخودی ترسیدیم
از بیان غم خود
و تصور کردیم
که شهامت داریم

ما حقیقت ها را
زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم
که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای
حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم ؟!